بدهکار مهربونی قلب یه زنم که از بچگی صدام کرده پسرم !
.
یچکس تا ابد اشک نریخته، هیچکس تا ابد سیاه نپوشیده است، هیچکس قرار نیست با مرگ عزیزش، خودش را زندهزنده دفن کند و به همین علت است که سوگدیدهها هم اگر از سلامت روانی برخوردار باشند و... میگنا - سوگ برای خیلیها فقط چند قطره اشک است که بیتاب روی گونهها میلغزد، برای خیلیها، اما بریدن از دنیاست. تلخی مرگ عزیز، گاهی حتی تا پایان عمر در کام آنها میماند و آنوقت میشوند آدمهایی که گرچه زنده اند،اما در حقیقت از همان زمان که فرد تاثیرگذار در زندگیشان را از دست دادهاند، مردهاند.
شبیه شهری بزرگ است با خانههایی خاکی که درهایشان همه افقی است. یک سوی هر کدام از این درهای حکاکیشده عالم مردگان است؛ مردههایی که هر کدام در زندگی، محبوب کسانی بوده و همراه خودشان خاطرههایی تلخ و شیرین را زیر خاک بردهاند.
در سوی دیگر، عالم زندگان است پر شده از سوگدیدههای غمگینی که حالا محبوبهای رفتهشان را کم دارند. همه سوگدیدهها، یکسان با مرگ عزیزانشان کنار نمیآیند و واکنشهایشان نسبت به مرگ با هم متفاوت است. سوگ برای خیلیها فقط چند قطره اشک است که بیتاب روی گونهها میلغزد، برای خیلیها، اما بریدن از دنیاست. تلخی مرگ عزیز، گاهی حتی تا پایان عمر در کام آنها میماند و آنوقت میشوند آدمهایی که گرچه حیاتشان از نظر زیستشناسی با بالا و پایین رفتن قفسه سینهشان تائید میشود، اما در حقیقت از همان زمان که فرد تاثیرگذار در زندگیشان را از دست دادهاند، مردهاند.
واکنشها به سوگ اگرچه در مجموع غیرقابل پیشبینی است و بسته به سلامت روانی افراد، شیوه برخورد اطرافیان سوگدیده و میزان تاثیرگذاری کسی که از دنیا رفته بر زندگی مصیبتدیده متفاوت است، اما به هر حال پژوهشهای روانشناسی ثابت کرده مجموعه این واکنشهای متفاوت را میشود در قالبهایی کلی تعریف کرد که به آنها مراحل سوگواری میگویند.
درک مراحل سوگواری، راهی است برای آن که هم شرایط روحی و روانی خودمان را درک کنیم و هم از دنیای روانی مصیبتدیدهها باخبر شویم و به این ترتیب بهتر تسکینشان دهیم.
..............................................................................................................................................................................................
تقلا فایده ندارد. جاده زندگی یکطرفه است. آن که رفته، برنمیگردد، حتی اگر هزار بار، چشمها را ببندید و تصورش کنید یا سعی کنید خاطراتش
را با جزئیات به یاد بیاورید یا دنبال یادگارهایش بگردید یا دیگران و خودتان را بابت مرگش مقصر بدانید یا حتی بخواهید رفتنش را انکار کنید.
این استدلالی است که اگر از ذهن سوگدیدهها بگذرد آنها را وارد مرحله پذیرش و تسلیم میکند؛ مرحلهای که در آن به تعادل روانی میرسند و سعی میکنند با مصیبت کنار بیایند و ادامه جاده زندگی را بدون محبوبشان گز کنند. کاملا اشتباه است اگر در این مرحله از کسی که به مرحله تسلیم و پذیرش رسیده است، انتظار داشته باشید همان آدم پیش از مصیبت شود، طبیعتا او حق دارد تا حدی اندوهگین باشد و جای خالی عزیزش را حس کند، اما تحولی مهم در او این است که نهیب مرگ را به عنوان جزئی از روال زندگی پذیرفته و تصمیم گرفته است به زندگی عادیاش برگردد
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->
